به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز،شهید حاج علی اکبر صادقی برادر شهید حاج علی اصغر صادقی (از فرماندهان لشکر حضرت رسول((صلی االله علیه وآله))) که در این لشکر پیکِ فرماندهی بود، در خرداد ۶۶ در منطقه عملیاتی شاخ شمیران بر اثر اصابت ترکش توپ دو پای خود را از زیر و بالای زانو از دست داد و چشمانش نیز دچار موج گرفتگی شد.
مع الوصف دارای روحیه بسیار بالایی بود. بخصوص هنگامی که به اتاق عمل برده می شد. عسکهایی از او گرفته شده که نشان از روحیه بسیار قوی و مطمئن او دارد.
مادر این شهیدان می گوید: زمانی که علی اکبر در بیمارستان بقیة الله تهران بستری بود، چون تعداد عیادت کنندگان او زیاد بود برای رعایت حال دوستان و علاقه مندان او سعی می کردم اکثرا از پشت شیشه اتاق، فرزندم را ببینم، گاهی هم دو سه دقیقه مختصر کنار او می ایستادم و بر می گشتم. پس از اینکه اکبر در بیمارستان به شهادت رسید و او را برای غسل به غسالخانه بردند باز هم وقتی برای دیدن او به غسالخانه رفتم، این فرصت را در اختیار دیگران گذاشتم.
هنگامی که در بهشت زهرا((علیها السلام)) می خواستند ایشان را به خاک بسپارند و داخل قبر بگذارند احساس کردم زمان وداع آخر با فرزند دلبندم فرا رسیده است. خیلی دلم شکست چون می دیدم مدتهاست او را با چشم باز ندیده ام. در این هنگام پسر دیگرم در داخل قبر بند کفن او را باز کرد تا صورتش را روی خاک بگذارد.
من که بالای قبر ایستاده بودم، در همان لحظه به امام حسین((علیه السلام)) متوسل شدم و گفتم: یا اباعبداالله((علیه السلام)) من در این مصیبت فرزندم گریه و زاری و شیون نمی کنم. تو هم در کربلا به بالین فرزندت علی اکبر رفتی و می دانی که چه حالی دارم و چه اشتیاقی دارم که یکبار دیگر روی فرزندم را ببینم و به چشمان او نگاه کنم. بعد عرض کردم خدایا از تو می خواهم عنایتی کنی تا فرزندم چشمانش را باز کندتا من مانند دوران حیاتش یک بار دیگر برای آخرین بار به چشمانش نگاه کنم. بعد امام حسین((علیه السلام)) را قسم دادم که به حق علی اکبر دوست دارم چشمان فرزندم را که بسته است مانند زمان حیاتش باز ببینم و به آن نگاه کنم.
در همان لحظه مشاهده کردم چشمان فرزندم به مدت چند ثانیه باز شد و به من نگاه کرد و بعد هم چشمان خود را بست. هم فرزندم که داخل قبر بود و هم کسانی که در اطراف من در بالای قبر بودند این معجزه خداوند و عنایت امام حسین(ع) را به چشم خودشان دیدند و خوشبختانه عکاسی که در آنجا بود از این حادثه باورنکردنی چند عکس پشت سر هم گرفت.
.jpg)
برادر شهید می گفت: در موقع دفن پیکر، برادرم در آغوش من بود. وقتیمادرم بالای قبر این مطلب را بیان نمود و آرزو کرد، علی اکبر چشمانش را باز کند، من به چشمان برادرم که صورت او را از کفن باز کرده و روی خاک گذاشته بودم خیره شدم. حس غریبی به من می گفت خوب به چشمان او نگاه کنم. در این لحظات بسیار کوتاه با کمال شگفتی مشاهده کردم در همان لحظه که مادرم این کلمات را بیان می کرد چشمان علی اکبر از هم گشوده شد و به مادرم نگریست و بعد از لحظات کوتاهی دوباره بسته شد.
ما پس از این ماجرا تا سالها این مطلب را فاش نکردیم، چون نگران این بودیم مبادا دیگران در صحت این قضیه شک نمایند و یا خیال کنند ساختگی است. تا اینکه یکی از بستگان ما که در کارهای تبلیغاتی است وقتی متوجه این اعجاز شد عکس ها را از ما گرفت و در کنار هم گذاشت و به صورت یک پوستر چاپ کرد و بدین ترتیب این قضیه بر همگان آشکار شد. پاسدار شهید حاج علی اکبر صادقی متولد ۴ تهران بود که در مورخه ۶۶// در منطقه شاخ شمیران به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا(س)، قطعه ، ردیف دوم مدفون است.
*راوی: مادر شهید حاج علی اکبر صادقی
