همیشه هم دوست داشتن دلیل نمی خواهد
مثل دوست داشتن بعضی آدمها، یا آهنگ صدایشان از پشت تلفن
مثل بعضی از ترانه ها، بعضی روزهای تعطیل آخر هفته، بعضی خیابانها، بعضی جاده های خارج شهر مثل خیس شدن زیر بعضی باران ها که زنده ترند انگار
بعضی ایستادن ها جلوی کیوسک روزنامه فروشی و خواندن تیترها
بعضی رستورانها، بعضی کافه ها، بعضی نمایشگاهها
بعضی پارکها، بعضی رابطه ها، بعضی تلاقی نگاه ها در پیاده رو
مثل بعضی انگشتها که حلقه میشوند دور انگشت آدم
مثل بعضی اسمها که صدا کردنشان آهنگی خاص دارد
مثل خواندن بعضی پیامک ها مثل بعضی ماهها، بعضی فصلها، بعضی سالها…
آدم گاهی همه اینها را بی دلیل دوست دارد
چون انگار حس خوبی برایش زنده می کنند که خودش هم نمیداند چیست فقط میداند گاهی دلش آن حس را می خواهد.
مثل دلتنگی برای ” دوستان ِ خیلی دوست ”
که وقتی هستند انگار جای هیچکس در زندگی آدم خالی نیست و
وقتی هم نیستند به هر دلیل جای خالیشان با هیچ کسی پر نمیشود.
بدون دلیل دوست دارم