لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
نازنین آمد و دستی به دلِ ما زد و رفت
پردۀ خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کُنجِ تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خوابِ خورشید به چشمِ شبِ یلدا زد و رفت
دردِ بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتشِ شوق درین جانِ شکیبا زد و رفت
خرمنِ سوختۀ ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خُشک و تَر ما زد و رفت
رفت و از گریۀ توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بُود آیا که ز دیوانۀ خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دلِ شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
شاعر : امیرهوشنگ ابتهاج ( ه . ا . سایه)
خواننده ترانه متن : هوشمندعقیلی