
"اسفند" زمان "گذشتن "و"عبورکردن"
از جاهای خالی قاب شده درپاییز
کینه ها وسردی های زمستان برای
رسیدن به تحول وآغازی تازه است .
"اسفند" فرزند آرام زمستان است
که لبخند بهار را به ارث دارد
بارانش انگار میخندد وبرفش
خرامان خرامان می نشیند
بادهایش بوی قدم های
بانوی بهار را می دهد وپرواز پرندگان
تماشایی تراز همیشه است
غروب هایش به رنگ موهای
حنایی شده ی دم عید مادربزرگم است
ورنگ صبح هایش به آبی آرام دم ساحل می ماند ؛
گمان کنم زمستان تمام قصه های
شبش را بارسیدن کلاغ ها به خانه یشان
زیرگوش اسفند به سرانجام رسانده است
که چنین حال وهوای خوبش
حال همه را خوب می کند ...
نه به شما فکر می کند..
نه قبل از خواب عکستان را نگاه می کند..
نه با شنیدن اسمتان دلش می لرزد..
نه "دل تنگ" شماست..
نه با هوای بارانی یاد شما می افتد..
نه بارها ترانه ی مورد علاقه یتان را گوش می دهد..
نه از نبودتان گریه می کند..
نه "دوستتان دارد"...
باور کنید اگر غیر از این بود "می آمد"...
خودتان را "گول" نزنید...
اگر غیر از این بود "می آمد"
باور کنید "می آمد"
باور کنید
در این روزهای آخر اسفند
وقتی که خانه ات کلاه سفیدش را
به احترام بنفشه ها
از سر بر می دارد,
تو نیز خاکسترهای
تلخ این زمستان را
از آستین بتکان
و چشم های غبار گرفته اش را
با روزنامه های بد خبر دیروز
برق بینداز
تا تعبیر خواب های اردیبهشتی ات
راه زیادی نمانده است...