ورود به سایت
لطفا تایپ کنید...
خدا315 شمال7
  • داستان طنز
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
قاطر
کشاورزی ، یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز ک...
RmZiRn تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۳ - ۱۴:۱۵ 5 نظر , 288 بازدید
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (2)