لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
با من رازی بود
که به کوه گفتم
که به چاه گفتم
تو راهِ دراز
به اسبِ سیاه گفتم
بیکس و تنها
به سنگای راه گفتم با رازِ کهنه
از راه رسیدم
حرفی نروندم
حرفی نروندی
اشکی فشوندم
اشکی فشوندی
لبامو بستم
از چشام خوندی *******************