اگردنیای زندگی.... مجالی دهد
بالهای پروانه ایم را خواهم گشود .
پروازی تازه در پیش دارم.
کتاب خاک گرفته وجودم را اززیر خروارها
خواسته محقق نشده بیرون خواهم کشید.
امروز چشم به در نخواهم دوخت تا آشنا یا
بیگانه ای آن رابکوبد .
من امروز میهمان خودمم.
سینی چایم را با چند پر گلبرگ گل سرخ
وپولکی تزیین میکنم نگاهم به شمعدانی توی
تراس خیره میماند وناگهان در شگفتی
ناباورانه ای غوطه میخورم وغرق لذت میشوم
از بودن دراین باغ بیکران گی.