
من آموزگار فقر و تنگدستی نیستم،
من آموزگار توانگری روح هستم.
من آموزگار بهره مندی از دنیا هستم.
تا میتوانید ثروتمند شوید، اما نه برای نگه داشتن،
بلکه برای بخشیدن.
ثروتی که بخشیده میشود، می ماند.
ثروتی که احتکار میشود، بر باد میرود.
بخشش آنگاه ممکن میشود که ثروتی در میان باشد.
کسی که ندارد، از نعمت بخشیدن نیز محروم میماند.
کسی که ندارد، در دل هوس داشتن را میپروراند.
ذهنِ چنین آدمی هرگز فارغ نیست.
من هرگز زندگیِ دنیا پرستان را تبلیغ نمیکنم.
دنیا داران ضد زندگی اند.
این معادله ای ساده است: اگر داشته باشی، میبخشی.
اگر نداشته باشی، از چه چیزی میتوانی ببخشی؟
ممکن است کسی که داشته و بخشیده،
به ظاهر شبیه کسی باشد که هرگز نداشته است،
اما شأن این کجا و شأن آن کجا؟ اینان به لحاظ
روحی و روانی در یک جایگاه نیستند.
من ابتدا داشتن را می آموزانم،
آنگاه از بخشش سخن میگویم.